دنیای اسرار امیز
اوزیریس, اولین مسیح: آیا عیسی مسیح دومین پیامبر مصر بود؟
نوشته ریچارد کاسارو
در میان خرابه های مصر باستان مدارکی مربوط به نجات دهنده ای ریشو و موبلند وجود دارد که رستاخیز او نسلهای متمادی از پیروانش را به حیات پس از مرگ معتقد میکند. از او به نام «چوپان», «شاه شاهان» و «خدای خدایان» نام برده شده است و تصاویرش در آثار هنری چندین هزار سال با صلیب حیات ابدی «آنخ» نقش شده است. اولین پادشاه مصر توصیفی اساطیری به این شرح دارد که چون ققنوس تا ابد در مشرق زمین طلوع میکند تا دوران جدید را آغاز کند. او که قاضی روز جزا بود –مقامی که بعدا به عیسی نسبت داده شد- قانون مقدس را به اجرا در آورد. تمام فرعونها پوشش و ظاهر خود را مانند او می آراستند (چوپانی با ریش و موی بلند درست همانند عیسی) و بر تخت مینشستند. مردگان را مانند او میاراستند تا از طریق شباهت با او به جاودانگی دست یابند. آیا این پادشاه باستانی مصر که شباهت به مسیح دارد کلید دسترسی به دنیای آینده است؟
زیرنویس تصویر: اولین ظهور مسیح در مصر. همچون مسیح خدای باستانی ازیریس (آصار) چوپانی ریشوبا موی بلند بود که صلیبی به نشانه زندگی پس از مرگ با خود حمل میکرد.
به مدت هزاران سال پیش از دوران مسیحیت مصریان اجساد درگذشتگانشان را به شکل چوپانی ریشو و مو بلند می آراستند. به نقل از مصرشناسان دلیل این کار این بود که مردگان بتوانند در روز رستاخیز پیرو این چوپان ریشو و موبلند باقی بمانند.
نام این نجات دهنده مصری که به مسیح شباهت دارد آصار یا ازیریس است و وسعت و اهمیت شباهتهای او به مسیح هنوز از نظر محققین و مصرشناسان به دور مانده است.
به تصاویر زیر نگاه کنید, به شباهتهای تصاویر حک شده بر تابوت دو پادشاه مصری, شاه توت Tutو شاه سوسنس Psusennes با تصویر مسیح دقت کنید. همان تصویر چوپانی با مو و ریش بلند که بعدها به مسیح منصوب شد.
زیرنویس تصویر: سربند وموهای بلند, عصای چوپانی و ریش
سرپوش مصری که به نام نمس Nemes شناخته میشود به وضوح سمبلی از موی بلند است چرا که دنباله مو در پشت سر به صورت یک دسته بسته شده است.
زیرنویس تصویر: سرپوش نمس که در پایین به صورت مو دسته شده است.
بیشتر تصاویر مسیح او را با ریش نشان داده اند.
تابوتهای مصری عصای چوپانی را در دست چپ فراعنه نشان میدهد. عیسی خود را «چوپان خوب» مردم مینامید و تصاویری که از او ترسیم شده همان عصای چوپانی را که هزاران سال پیش بر تابوت فراعنه نقش میشد در دستانش نشان میدهد.
انجیل به رانده شدن کسانی که به تبادل پول در معبد میپرداختند توسط عیسی و به کمک شلاق اشاره کرده است. در مصر عصای چوپانی به یک دست و شلاق به دست دیگر فرعون تصویر می شده است و این دو به شکل صلیب بر روی سینه فرعون قرار میگرفته اند.
به مدت هزاران سال فراعنه مصر با سربند, ریش و عصای چوپانی به تابوت سپرده میشدند تا ظاهری شبیه به اوزیریس داشته باشند.
رستاخیز دینی
والیس باج E.A. Wallis Budge(1857-1934) یکی از سرشناسترین مصرشناسان باستان میگوید:
«مهمترین فرد در دین مصر باستان اوزیریس بود و مهمترین آموزه های آیین او اعتقاد به الهی بودن او, مرگ, رستاخیز و کنترل کامل سرنوشت بدن و روح مردمان بود. مهمترین بخش اعتقاد دینی تمام پیروان ازیریس امید به رستاخیز در بدنی تغییر شکل یافته و به صورت جاودانه بود که تنها با مردن و بازگشت به حیات در هیبت ازیریس ممکن میشد.»
در ابتدا تنها پادشاهان در لباس و با ظاهر ازیریس به تابوت سپرده میشدند اما بعدها رسم خاکسپاری به شکل ازیریس به افراد عادی از طبقات بالاتر و سپس به مردم عادی نیز تعمیم یافت.
زیرنویس تصویر: خاکسپاری به شیوه ازیریس, هدف فرار گرفتن در مقبره با ظاهری شبیه به ازیریس بود.
هنری فرانکفورت, استاد سابق باستانشناسی ماقبل کلاسیک در دانشگاه لندن چنین توضیح میدهد:
«باید تاکید کرد که شبیه سازی خاکسپاری ازیریس وسیله ای بود برای رسیدن به پایان, رستاخیز پس از مرگ.»
جالب است که نام ازیریس (آصار) به خط هیروگلیف به صورت نیمرخ مردی ریشو با موی بلند نوشته میشود.
از منظر مدرنتر یک پیرو مسیحیت, ازیریس کمابیش مانند مسیح اول به نظر میرسد. مصریان در واقع در اعتقاد به زندگی پس از مرگ و پیروی از نجات دهنده ای که به حیات بازگشته بود بر مسیحیان تقدم دارند.
این حیات پس از مرک با صلیب «آنخ» تصویر میشده است, سمبلی که مشابهی بسیار نزدیک در مسیحیت دارد. اوزیریس, اولین مسیح: آیا عیسی مسیح دومین پیامبر مصر بود؟
اوزیریس, اولین مسیح: آیا عیسی مسیح دومین پیامبر مصر بود؟
نوشته ریچارد کاسارو
در میان خرابه های مصر باستان مدارکی مربوط به نجات دهنده ای ریشو و موبلند وجود دارد که رستاخیز او نسلهای متمادی از پیروانش را به حیات پس از مرگ معتقد میکند. از او به نام «چوپان», «شاه شاهان» و «خدای خدایان» نام برده شده است و تصاویرش در آثار هنری چندین هزار سال با صلیب حیات ابدی «آنخ» نقش شده است. اولین پادشاه مصر توصیفی اساطیری به این شرح دارد که چون ققنوس تا ابد در مشرق زمین طلوع میکند تا دوران جدید را آغاز کند. او که قاضی روز جزا بود –مقامی که بعدا به عیسی نسبت داده شد- قانون مقدس را به اجرا در آورد. تمام فرعونها پوشش و ظاهر خود را مانند او می آراستند (چوپانی با ریش و موی بلند درست همانند عیسی) و بر تخت مینشستند. مردگان را مانند او میاراستند تا از طریق شباهت با او به جاودانگی دست یابند. آیا این پادشاه باستانی مصر که شباهت به مسیح دارد کلید دسترسی به دنیای آینده است؟
زیرنویس تصویر: اولین ظهور مسیح در مصر. همچون مسیح خدای باستانی ازیریس (آصار) چوپانی ریشوبا موی بلند بود که صلیبی به نشانه زندگی پس از مرگ با خود حمل میکرد.
به مدت هزاران سال پیش از دوران مسیحیت مصریان اجساد درگذشتگانشان را به شکل چوپانی ریشو و مو بلند می آراستند. به نقل از مصرشناسان دلیل این کار این بود که مردگان بتوانند در روز رستاخیز پیرو این چوپان ریشو و موبلند باقی بمانند.
نام این نجات دهنده مصری که به مسیح شباهت دارد آصار یا ازیریس است و وسعت و اهمیت شباهتهای او به مسیح هنوز از نظر محققین و مصرشناسان به دور مانده است.
به تصاویر زیر نگاه کنید, به شباهتهای تصاویر حک شده بر تابوت دو پادشاه مصری, شاه توت Tutو شاه سوسنس Psusennes با تصویر مسیح دقت کنید. همان تصویر چوپانی با مو و ریش بلند که بعدها به مسیح منصوب شد.
زیرنویس تصویر: سربند وموهای بلند, عصای چوپانی و ریش
سرپوش مصری که به نام نمس Nemes شناخته میشود به وضوح سمبلی از موی بلند است چرا که دنباله مو در پشت سر به صورت یک دسته بسته شده است.
زیرنویس تصویر: سرپوش نمس که در پایین به صورت مو دسته شده است.
بیشتر تصاویر مسیح او را با ریش نشان داده اند.
تابوتهای مصری عصای چوپانی را در دست چپ فراعنه نشان میدهد. عیسی خود را «چوپان خوب» مردم مینامید و تصاویری که از او ترسیم شده همان عصای چوپانی را که هزاران سال پیش بر تابوت فراعنه نقش میشد در دستانش نشان میدهد.
انجیل به رانده شدن کسانی که به تبادل پول در معبد میپرداختند توسط عیسی و به کمک شلاق اشاره کرده است. در مصر عصای چوپانی به یک دست و شلاق به دست دیگر فرعون تصویر می شده است و این دو به شکل صلیب بر روی سینه فرعون قرار میگرفته اند.
به مدت هزاران سال فراعنه مصر با سربند, ریش و عصای چوپانی به تابوت سپرده میشدند تا ظاهری شبیه به اوزیریس داشته باشند.
رستاخیز دینی
والیس باج E.A. Wallis Budge(1857-1934) یکی از سرشناسترین مصرشناسان باستان میگوید:
«مهمترین فرد در دین مصر باستان اوزیریس بود و مهمترین آموزه های آیین او اعتقاد به الهی بودن او, مرگ, رستاخیز و کنترل کامل سرنوشت بدن و روح مردمان بود. مهمترین بخش اعتقاد دینی تمام پیروان ازیریس امید به رستاخیز در بدنی تغییر شکل یافته و به صورت جاودانه بود که تنها با مردن و بازگشت به حیات در هیبت ازیریس ممکن میشد.»
در ابتدا تنها پادشاهان در لباس و با ظاهر ازیریس به تابوت سپرده میشدند اما بعدها رسم خاکسپاری به شکل ازیریس به افراد عادی از طبقات بالاتر و سپس به مردم عادی نیز تعمیم یافت.
زیرنویس تصویر: خاکسپاری به شیوه ازیریس, هدف فرار گرفتن در مقبره با ظاهری شبیه به ازیریس بود.
هنری فرانکفورت, استاد سابق باستانشناسی ماقبل کلاسیک در دانشگاه لندن چنین توضیح میدهد:
«باید تاکید کرد که شبیه سازی خاکسپاری ازیریس وسیله ای بود برای رسیدن به پایان, رستاخیز پس از مرگ.»
جالب است که نام ازیریس (آصار) به خط هیروگلیف به صورت نیمرخ مردی ریشو با موی بلند نوشته میشود.
از منظر مدرنتر یک پیرو مسیحیت, ازیریس کمابیش مانند مسیح اول به نظر میرسد. مصریان در واقع در اعتقاد به زندگی پس از مرگ و پیروی از نجات دهنده ای که به حیات بازگشته بود بر مسیحیان تقدم دارند.
این حیات پس از مرک با صلیب «آنخ» تصویر میشده است, سمبلی که مشابهی بسیار نزدیک در مسیحیت دارد.
آنخ پراستفاده ترین و مورد احترام ترین نشانه در مصر بوده است. این نشان بر روی مقابر و معابد, در دستان شاهان, خدایان, روحانیان, وزیران, شهروندان عادی و فرزندانشان تصویر میشده است. مبدا این نشان بر کسی روشن نیست. معنای آن, زندگی پس از مرگ, شباهت چشمگیری به معنای تصلیب در مسیحیت دارد که سمبل حیات پس از مرک است.
زندگی جاوید به کرات در انجیل ذکر شده است: مسیح میگوید: » من رستاخیزم, و حیاتم. آنان که به من ایمان دارند اگر بمیرند نیز به حیات ادامه میدهند. و آنان که زندگی کردند و به من ایمان داشتند هرگز نخواهند مرد.»
بعضی آنخ را به شکل مردی مصلوب تفسیر میکنند, دایره بالایی سر او, دو خط افقی بازوانش و خط عمودی دو پای میخ شده او به صلیب هستند.
روز داوری
ازیریس پس از بازگشت به حیات داور ارواح مردگان شد. او قدرت آن را داشت که به کسانی که بر روی زمین درستکار بودند حیات آسمانی ببخشد.
زیرنویس تصویر: پاپیروس هونفر: ازیریس داور مردگان در روز داوری 1285 پیش از میلاد
والیس باج میگوید:
«این عقیده که ازیریس داور منصفی درباره اعمال و کلام مردمان بوده است, و درستکاران را پاداش و بدکاران را کیفر میداده, و ارباب بهشتی بوده که در آن تنها بیگناهان وارد میشدند, و این نیرو را به دلیل زندگی کردن بر روی زمین و مرگ رنج آور و سپس خیزش و حیات دوباره به دست آورده بوده است به درازای تمدن مصر عمر دارد.»
روز داوری در مسیحیت اهمیت زیادی دارد. ارواح مردگان در مقابل کرسی داوری مسیح قرار میگیرند. آنان که از تعالیم او پیروی کرده اند درستکارند و به بهشت میروند. در انجیل آمده:
«همه باید مقابل کرسی داوری مسیح قرار گیریم و هر کس معادل اعمالش را دریافت میکند, چه خوب و چه بد.»
توصیف داوری مسیح و ازیریس بسیار به هم شبیهند. نقاشی میکل آنژ از روز داوری شباهت زیادی به تصاویر روز داوری در پاپیروسها و نقاشیهای مقابر مصری دارد.
زیرنویس تصویر: مسیح در روز داوری, اثر میکل آنژ از صومعه سیستین, 1512 میلادی
در تصایر مصری قلب متوفی به نشانه اعمال زمینی و سجایای اخلاقی او در ترازویی قرار میگیرد که پری به نشانه «مات», قانون الهی در کفه مقابل آن گذارده شده است. اگر دو کفه برابری کنند درگذشته به بهشت راه داده میشود.
ازیریس در مقام داور همیشه نشسته تصویر میشود, همانطور که مسیح.
این تشابهات حکایت از چه دارد؟ آیا مسیحیان این مفاهیم را از مصریان آموخته اند و به تقلدی استفاده کرده اند یا ظهور مسیح برای تاثیرگذاری بر تمدنهای بر روی زمین اتفاقی تکرار شونده بوده است؟ آیا این روش و سنتی برای رو به جلو راندن انسان و تمدنش بوده است؟
حقیقت رو در رو با اساطیر
هیچ کس منشا ازیریس را نمیداند. اولین اسناد مکتوب تاریخی درباره او مربوط به وقایع نگارانی همچون هرودوت و پلوتارک است. این نویسندگان کلاسیک ازیریس را به صورت پادشاهی نیمه خدا تصویر کرده اند که به انسانها آموخت بر اساس «مات» یا قانون خدا زندگی کنند و آدمخواری را رها کنند. او به آنها آموخت تا به انسانها عشق بورزند ودر پیشرفت اخلاقی کوشا باشند. سپس به سایر نقاط زمین سفر کرد تا به پیشرفت سایر تمدنها کمک کند. او به دست برادر حسودش ست کشته شد اما به کمک جادوی خواهرش ایسیس دوباره حیات یافت. بار دیگر به دست برادرش کشته شد و جسد قطعه قطعه شده اش در سراسر رود نیل پخش شد. فرزند او هوروس ست را مغلوب کرد و انتقام قتل پدر را از او گرفت.
این نیمه واقعی بودن داستان تا حدی به این نکته برمیگردد که راویان ازیریس را شخصیتی افسانه ای و غیر واقعی میپنداشتند. اما نگاهی به دیوار نگاره های مصر و پاپیروسها خلاف این تصور را ثابت میکند. ازیریس تغییرات زیربنایی در تمام جنبه های زندگی مردم مصر ایجاد کرد. او فضایل اخلاقی, قدرت تمایز بین خوب و بد و عشق به همنوع را به آنان آموخت به حدی که در ساید تمدنهای زمین مشابهی نیافت.
او همچنین بنیانگذار یک فلسفه جدید بود. پیروانش آموختند که بدن انسان نه کامل است و نه ابدی بلکه عنصری معنوی در وجود آنان است که پس از مرگ بدن برمیخیزد و برای ادامه وجود به عالمی معنوی منتقل میشود, اگر بر اساس مات یا قانون الهی رفتار کرده باشد. در نتیجه وابستگی به متعلقات این دنیا بی معنی دانسته میشود. این دقیقا همان تعلیمات مسیحیت حقیقی است, نه مسیحیتی که کلیساها رواج میدهند.
ازیریس, ققنوس
مصریان ازیریس را به پرنده ای آسمانی تشبیه میکنند درست همانطور که مسیحیان روح مسیح را به کبوتری سفید و درخشان تشبیه میکنند. مصریان پرنده را بنو Benu مینامیدند و یونانیان آن را ققنوس میخواندند. بر اساس اساطیر این پرنده در مقاطعی از تاریخ در آسمان مشرق پدیدار میشود تا نوید آغاز دورانی جدید را بدهد. این پرنده پس از آشکار شدن در آتش خود میسوزد اما دوباره جوان و زنده از مرگ برمیخیزد.
محققان جملگی عقیده دارند ققنوس همان ازیریس است. فیلسوف آلمانی آدولف ارمان Adolf Erman چنین توضیح میدهد:
«روح ازیریس … در پرنده «بنو», ققنوس, جای دارد…»
نوشته ای بر روی یک تابوت این فرض را تایید میکند:
«من ققنوس بزرگم درون «اون». او کیست؟ ازیریس کیست؟ ناظر هستی. او کیست؟ او ازیریس است.»
ویژگیهای نسبت داده شده به ازیریس و ققنوس همام ویژگیهای مسیح هستند. هر دو در آسمان مشرق ظهور میکنند(ستاره بیت اللحم در آسمان به نشانه ظهور «شاه» طلوع کرد). هر دو از مرگ دوباره متولد میشوند. هر دو به مفهوم زندگی پس از مرگ و رستاخیز اشاره میکنند. هر دو آغازگر عصری جدیدند. (ظهور مسیح نقطه تعیین عصر جدید شد, پیش/پس از تولد مسیحی) و بالاخره وعده ظهور دوباره هر دو داده شده است.
اولین ظهور ازیریس
مصریان اولین ظهور ازیریس و نمایان شدن ققنوس را آغاز عصر طلایی خود, زپ تپی Zep Tepi میدانستند و آن را «اولین بار» مینامیدند. آنها معتقد بودند بنیان تمدنشان در همین دوران دور و درخشان بنا گذاشته شد. راندل کلارک R.T. Rundle Clark پروفسور سابق مصرشناسی در دانشگاه منچستر درباره «اولین بار» چنین میگوید:
همه آنچه که وجود یا اهمیتش مورد تایید بود به «اولین بار» منصوب میشد. از پدیده های طبیعی تا مناسک, نشان سلطنتی, نقشه معابد, فمولهای جادویی یا پزشکی, خط هیروگلیف, تقویم, همه افزار الات تمدن… همه آنچه که خوب یا مفید بود در «اولین بار» بنا گذاشته شده بود, که به همین دلیل دوران طلایی کمال مطلق بود…»
«اولین بار» به نظر دوره ای میرسد که در آن ازیریس به عنوان پادشاه برگ مصر حکمرانی میکرد. در همین دوره » مات» و ستایش «را», خدای واحد مصر را بنا نهاد. راندل کلارک میگوید:
«پادشاهی ازیریس دوران طلایی بود, الگویی برای نسلهای آینده»
«مات» و وحدانیت الگوهایی برای نسلهای آینده بودند که توسط ازیریس پایه گذاری شدند, نیروی پیش برنده مصر به مدت هزاران سال.
آنخ پراستفاده ترین و مورد احترام ترین نشانه در مصر بوده است. این نشان بر روی مقابر و معابد, در دستان شاهان, خدایان, روحانیان, وزیران, شهروندان عادی و فرزندانشان تصویر میشده است. مبدا این نشان بر کسی روشن نیست. معنای آن, زندگی پس از مرگ, شباهت چشمگیری به معنای تصلیب در مسیحیت دارد که سمبل حیات پس از مرک است.
زندگی جاوید به کرات در انجیل ذکر شده است: مسیح میگوید: » من رستاخیزم, و حیاتم. آنان که به من ایمان دارند اگر بمیرند نیز به حیات ادامه میدهند. و آنان که زندگی کردند و به من ایمان داشتند هرگز نخواهند مرد.»
بعضی آنخ را به شکل مردی مصلوب تفسیر میکنند, دایره بالایی سر او, دو خط افقی بازوانش و خط عمودی دو پای میخ شده او به صلیب هستند.
روز داوری
ازیریس پس از بازگشت به حیات داور ارواح مردگان شد. او قدرت آن را داشت که به کسانی که بر روی زمین درستکار بودند حیات آسمانی ببخشد.
زیرنویس تصویر: پاپیروس هونفر: ازیریس داور مردگان در روز داوری 1285 پیش از میلاد
والیس باج میگوید:
«این عقیده که ازیریس داور منصفی درباره اعمال و کلام مردمان بوده است, و درستکاران را پاداش و بدکاران را کیفر میداده, و ارباب بهشتی بوده که در آن تنها بیگناهان وارد میشدند, و این نیرو را به دلیل زندگی کردن بر روی زمین و مرگ رنج آور و سپس خیزش و حیات دوباره به دست آورده بوده است به درازای تمدن مصر عمر دارد.»
روز داوری در مسیحیت اهمیت زیادی دارد. ارواح مردگان در مقابل کرسی داوری مسیح قرار میگیرند. آنان که از تعالیم او پیروی کرده اند درستکارند و به بهشت میروند. در انجیل آمده:
«همه باید مقابل کرسی داوری مسیح قرار گیریم و هر کس معادل اعمالش را دریافت میکند, چه خوب و چه بد.»
توصیف داوری مسیح و ازیریس بسیار به هم شبیهند. نقاشی میکل آنژ از روز داوری شباهت زیادی به تصاویر روز داوری در پاپیروسها و نقاشیهای مقابر مصری دارد.
زیرنویس تصویر: مسیح در روز داوری, اثر میکل آنژ از صومعه سیستین, 1512 میلادی
در تصایر مصری قلب متوفی به نشانه اعمال زمینی و سجایای اخلاقی او در ترازویی قرار میگیرد که پری به نشانه «مات», قانون الهی در کفه مقابل آن گذارده شده است. اگر دو کفه برابری کنند درگذشته به بهشت راه داده میشود.
ازیریس در مقام داور همیشه نشسته تصویر میشود, همانطور که مسیح.
این تشابهات حکایت از چه دارد؟ آیا مسیحیان این مفاهیم را از مصریان آموخته اند و به تقلدی استفاده کرده اند یا ظهور مسیح برای تاثیرگذاری بر تمدنهای بر روی زمین اتفاقی تکرار شونده بوده است؟ آیا این روش و سنتی برای رو به جلو راندن انسان و تمدنش بوده است؟
حقیقت رو در رو با اساطیر
هیچ کس منشا ازیریس را نمیداند. اولین اسناد مکتوب تاریخی درباره او مربوط به وقایع نگارانی همچون هرودوت و پلوتارک است. این نویسندگان کلاسیک ازیریس را به صورت پادشاهی نیمه خدا تصویر کرده اند که به انسانها آموخت بر اساس «مات» یا قانون خدا زندگی کنند و آدمخواری را رها کنند. او به آنها آموخت تا به انسانها عشق بورزند ودر پیشرفت اخلاقی کوشا باشند. سپس به سایر نقاط زمین سفر کرد تا به پیشرفت سایر تمدنها کمک کند. او به دست برادر حسودش ست کشته شد اما به کمک جادوی خواهرش ایسیس دوباره حیات یافت. بار دیگر به دست برادرش کشته شد و جسد قطعه قطعه شده اش در سراسر رود نیل پخش شد. فرزند او هوروس ست را مغلوب کرد و انتقام قتل پدر را از او گرفت.
این نیمه واقعی بودن داستان تا حدی به این نکته برمیگردد که راویان ازیریس را شخصیتی افسانه ای و غیر واقعی میپنداشتند. اما نگاهی به دیوار نگاره های مصر و پاپیروسها خلاف این تصور را ثابت میکند. ازیریس تغییرات زیربنایی در تمام جنبه های زندگی مردم مصر ایجاد کرد. او فضایل اخلاقی, قدرت تمایز بین خوب و بد و عشق به همنوع را به آنان آموخت به حدی که در ساید تمدنهای زمین مشابهی نیافت.
او همچنین بنیانگذار یک فلسفه جدید بود. پیروانش آموختند که بدن انسان نه کامل است و نه ابدی بلکه عنصری معنوی در وجود آنان است که پس از مرگ بدن برمیخیزد و برای ادامه وجود به عالمی معنوی منتقل میشود, اگر بر اساس مات یا قانون الهی رفتار کرده باشد. در نتیجه وابستگی به متعلقات این دنیا بی معنی دانسته میشود. این دقیقا همان تعلیمات مسیحیت حقیقی است, نه مسیحیتی که کلیساها رواج میدهند.
ازیریس, ققنوس
مصریان ازیریس را به پرنده ای آسمانی تشبیه میکنند درست همانطور که مسیحیان روح مسیح را به کبوتری سفید و درخشان تشبیه میکنند. مصریان پرنده را بنو Benu مینامیدند و یونانیان آن را ققنوس میخواندند. بر اساس اساطیر این پرنده در مقاطعی از تاریخ در آسمان مشرق پدیدار میشود تا نوید آغاز دورانی جدید را بدهد. این پرنده پس از آشکار شدن در آتش خود میسوزد اما دوباره جوان و زنده از مرگ برمیخیزد.
محققان جملگی عقیده دارند ققنوس همان ازیریس است. فیلسوف آلمانی آدولف ارمان Adolf Erman چنین توضیح میدهد:
«روح ازیریس … در پرنده «بنو», ققنوس, جای دارد…»
نوشته ای بر روی یک تابوت این فرض را تایید میکند:
«من ققنوس بزرگم درون «اون». او کیست؟ ازیریس کیست؟ ناظر هستی. او کیست؟ او ازیریس است.»
ویژگیهای نسبت داده شده به ازیریس و ققنوس همام ویژگیهای مسیح هستند. هر دو در آسمان مشرق ظهور میکنند(ستاره بیت اللحم در آسمان به نشانه ظهور «شاه» طلوع کرد). هر دو از مرگ دوباره متولد میشوند. هر دو به مفهوم زندگی پس از مرگ و رستاخیز اشاره میکنند. هر دو آغازگر عصری جدیدند. (ظهور مسیح نقطه تعیین عصر جدید شد, پیش/پس از تولد مسیحی) و بالاخره وعده ظهور دوباره هر دو داده شده است.
اولین ظهور ازیریس
مصریان اولین ظهور ازیریس و نمایان شدن ققنوس را آغاز عصر طلایی خود, زپ تپی Zep Tepi میدانستند و آن را «اولین بار» مینامیدند. آنها معتقد بودند بنیان تمدنشان در همین دوران دور و درخشان بنا گذاشته شد. راندل کلارک R.T. Rundle Clark پروفسور سابق مصرشناسی در دانشگاه منچستر درباره «اولین بار» چنین میگوید:
همه آنچه که وجود یا اهمیتش مورد تایید بود به «اولین بار» منصوب میشد. از پدیده های طبیعی تا مناسک, نشان سلطنتی, نقشه معابد, فمولهای جادویی یا پزشکی, خط هیروگلیف, تقویم, همه افزار الات تمدن… همه آنچه که خوب یا مفید بود در «اولین بار» بنا گذاشته شده بود, که به همین دلیل دوران طلایی کمال مطلق بود…»
«اولین بار» به نظر دوره ای میرسد که در آن ازیریس به عنوان پادشاه برگ مصر حکمرانی میکرد. در همین دوره » مات» و ستایش «را», خدای واحد مصر را بنا نهاد. راندل کلارک میگوید:
«پادشاهی ازیریس دوران طلایی بود, الگویی برای نسلهای آینده»
«مات» و وحدانیت الگوهایی برای نسلهای آینده بودند که توسط ازیریس پایه گذاری شدند, نیروی پیش برنده مصر به مدت هزاران سال.
شف شهر گمشده مردمان ابر در پرو
در سال 2008 ، و در اعماق جنگلهای بارانی آمازون شهر گمشده ای کشف شد که می تواند پرده از اسرار قبیله ای افسانه ای بردارد . در باره «مردمان ابر» در پرو ، تنها اطلاعاتی که در دسترس است این است که تمدنی باستانی و سفید پوست بودند که در قرن 16 میلادی توسط بیماری ها و جنگ ، نابود و محو شدند .
باستان شناسان اما ، توانستند دژ مستحکمی را در نقاط دور افتاده کوهستانی پرو ، که به خاطر زیبایی طبیعی بکرش مشهور است ، کشف نمایند .

یک روستای قدیمی چاچاپویا ها (Chachapoyas) در نزیدیکی منطقه ای که شهر گمشده کشف شد .
تصور می شود این کشف بالاخره بتواند اسرار «دلاوران سفید پوست ابرها» را برای تاریخدانان روشن سازد . گفته شده این مردمان این قبیله پوستی روشن و موهایی بور و بلوند داشتند و چون در قسمتهای بسیار مرتفع جنگل می زیستند به آنها دلاوران ابرها گفته می شد . مشخصاتی که باعث ایجاد بحثهای زیادی بین تاریخدانان شده زیرا در آن ناحیه نشانه ای از هیچ پیشینه اروپایی شناخته شده وجود ندارد چرا که مردمان آن منطقه همگی پوستی تیره تر دارند.
این دژ در یکی از دور افتاده ترین نقاط آمازون واقع شده و روی لبه شکاف پر ارتفاعی در زمین ساخته شده . احتمالاً برای اینکه بتوانند از حضور دشمنان خود آگاه شوند .

منطقه ای که شهر گمشده در آن کشف شده.

چاچاپویاها ، یا همان دلاوران ابرها ، مردمانی آندی (مربوط به رشته کوههای آند)
بودند که در جنگلهای مرتفع آمازون که امروزه در پرو واقع است می زیستند .
کمپ اصلی از دایره ای از خانه های سنگی تشکیل شده که بر طبق باستان شناسی به نام بندیکت گویچوچیا پرز Benedict Goicochea Perez، امروزه 12 هکتار جنگل انبوه آنرا پوشانده .
روی برخی از صخره های این دژ نقاشی هایی وجود دارد و نزدیک سکونت گاه ها سکوهایی سنگی دیده می شود که تصور می شود از آنها جهت آسیاب کردن گیاهان و دانه ها برای مصارف خوراکی و دارویی استفاده می شده .
مردمان ابری ، زمانی قلمروی وسیعی را تحت اختیار خود داشتند که از رشته کوه های آند شروع می شد و تا نواحی جنگلهای آمازون شمال پرو ادامه می یافت . تا روزیکه توسط اینکاها فتح شد . اما بعداً که استعمارگران اسپانیایی به آن منطقه وارد شدند ، برای شکست اینکاها ، با آنها متحد شدند .دلاوران ابرها اما ، در نهایت به خاطر شیوع بیماریهای اروپایی مانند سرخک و آبله نابود شدند .

جنگلهای انبوه شمال پرو
بیشتر زندگی آنان که به قبل از قرن نهم باز می گردد غارت شد و شواهد اندکی را برای باستان شناسان از خود به جای گذاشت. قبلاً هم بقایایی کشف شده بود ، اما دانشمندان بیشتر منتظر نتایج تحقیقاتی که در 500 مایلی شمال شرق لیما ، پایتخت پرو انجام می شود هستند .
تا کنون هر گونه اطلاعاتی که ما راجع به تمدنهای گمشده می دانیم از افسانه های اینکایی گرفته شده . حتی معلوم نیست که آنها خود را چه می نامیدند چون کلمه ی چاچاپویا که معنی «مردمان ابرها» را می دهد ، نیز نامی است که توسط اینکاها بر آنها گذاشته شده .
قلعه آنها کوئلاپ (Kuellap) نام دارد و بر روی کوهی قرار دارد که اوتکوبامبا (Utcubamba) نام دارد . این قلعه را فقط می توان با مجتمع ماچوپیچو (Machu-Picchu)ـی اینکاها که متعلق به صدها سال بعد از آن است مقایسه نمود .
در 2006 باستان شناسان گور زیر زمینی ای را در غاری در همان نزدیکی کشف کردند . 5 مومیایی در آن بود که پوست و موی دو تای آنها دست نخورده باقی مانده بود .

Pedro Cieza de Leon ، تاریخنگار چاچاپویا ها در مورد این قبیله می نویسد : » آنها سفیدپوست ترین و خوش قیافه ترین مردمی اند که تاکنون دیده ام و زنان آنها آنقدر زیبا هستند که اینکاها با آنها ازدواج کرده و آنها را به معبد خورشید راه می دادند.
این مردمان ، همیشه لباسهایی پشمی می پوشیدند و لاوتوس llautos (نوعی عمامه پشمی) بر سر می گذاشتند و با این نشانه ها ، همه جا شناخته می شدند .
قلمروی چاچاپویا ها در قسمت شمالی کوه های آند که امروزه در پرو است واقع شده بود . ناحیه ای مثلتی شکل که تاثیر گرفته از مکان دو رودخانه Maranon و Utcubambaدر ناحیه Bagua تا حوزه آبریز رود Abiseo است . اندازه رود Maranon و پوشش کوهستانی منطقه حاکی از آن است که این منطقه عمدتاً منزوی و ایزوله بوده .





